بررسی ادعای بی فایده و غیر عقلی بودن توسل به مردگان و شفاعت جستن از آنها
پرسش :
توسل به افرادی مثل رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او با توجّه به بیان الهی که می فرماید: «تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی»، چه فایده ای دارد؟!
پاسخ :
پاسخ اجمالی
از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند و درود بر پیامبر در حال تشهد نیز به معنی امکان ارتباط با اموات است. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است. همچنین مراد از نفى سماع(شنیدن) نفى انتفاع است که از آن به کنایه تعبیر به نفى سماع شده است؛ یعنى مشرکان سخن پیامبر را مى شنوند، ولى از آن نفع نمى برند.
در آیات 52-53 سوره روم می خوانیم: «فَإِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ»؛ (تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش کران هنگامى که روى مى گردانند * و [نیز] نمى توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى، تو تنها سخنت را به گوش کسانى مى رسانى که ایمان به آیات ما مى آورند و در برابر حق تسلیم هستند).
در آیات 80-81 سوره نمل نیز می خوانیم: «إِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ».
در آیه 36 سوره انعام می خوانیم: «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَىٰ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»؛ (تنها کسانى اجابت [دعوت تو] مى کنند که گوش شنوا دارند، اما مردگان [و آنها که روح انسانى را از دست داده اند ایمان نمى آورند و] خدا آنها را [در قیامت] مبعوث مى کند سپس به سوى او باز مى گردند).
در آیه 22 سوره فاطر می خوانیم: «وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ»؛ (و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند، خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى رساند و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنها که در قبرها خفته اند برسانى).
با توجه به این آیات توسل به افرادی مثل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او چه فایده ای دارد؟!
برای پاسخ به این سؤال از دو روش نقضی و حلی می توان استفاده کرد.
و در آیه 78 سوره اعراف می خوانیم: «فَاخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاصْبَحُوا فى دارِهِمْ جاثِمین»؛ (زلزله اى [بر اثر صحیه آسمانى] آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خویش بى جان افتادند).
و در آیه 79 سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَقالَ یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛ (آنگاه از آنان روى برگرداند و سر برتافت و گفت: اى قوم، من پیامهاى خداوند را رسانیدم و شما ناصحان را دوست نمى دارید).
با دقت در آیه هایى که گذشت مشخص می شود آیه نخست، حاکى است؛ آنان هنگامى که زنده بودند، از او عذاب الهى درخواست کردند.
آیه دوم حاکى است که عذاب الهى فرا رسید و همه آنان را نابود کرد.
آیه سوم بیانگر این مطلب است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودى آنان، با آنها سخن مى گوید و مى فرماید: من پیامهاى پروردگار را رسانیدم، لیکن شماها نصیحت گویان را دوست نمى دارید.
گواه روشن بر این که او پس از نابودى با آنان چنین سخن مى گوید، دو چیز است:
1- نظم آیات به شکلى که گفته شده.
2- حرف «فا» در لفظ «فتولى» که گواه بر ترتیب است؛ یعنى پس از نابودى آنان، از آنها روى برتافت و به آنان چنین گفت: «یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ». جمله «ولکن لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ» مى رساند آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که حتى پس از مرگ نیز داراى چنین روحیه خبیث بودند که افراد پند ده و اندرزگو را نیز دوست نمى داشتند.
صریح قرآن این است که او با ارواح امت خود به طور جدى سخن مى گوید و آنان را طرف خطاب قرار مى دهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبر مى دهد، مى گوید: هم اکنون نیز ناصحان را دوست نمى دارید.
شیوه استدلال در این آیه با آیه هاى مربوط به صالح، یکى است.
ظاهر آیه این است که پیامبر مى تواند از همین نشأت طبیعى، با پیامبران که در نشأت دیگر بسر مى برند تماس بگیرد تا روشن شود که دستور خداوند در تمام قرنها و اعصار به تمام پیامبران این بود که جز خداى یگانه را نپرستند.
معنی درود بر پیامبر در حال تشهد چیست؟
تمام مسلمانان جهان، با اختلافهایى که در فروع فقهى دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پیامبر عظیم الشأن خدا را مورد خطاب قرار داده، مى گویند: «السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّها النَّبىُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ».
چیزى که هست، شافعى و برخى دیگر، آن را در تشهد لازم و واجب مى دانند و پیروان مذاهب دیگر مستحب مى شمارند. لیکن همگى اتفاق نظر دارند که پیامبر به مسلمانان چنین تعلیم داده است.(2) و سنت پیامبر در حال حیات و ممات او باقى است.
اگر به راستى ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس چنین سلامى، آنهم بصورت خطاب، چه معنایى دارد؟
شواهد تاریخی می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت:
در تاریخ اسلام نیز شواهد متعددی وجود دارد که پیامبر اسلام با اموات صحبت کرده است. اگر این کار عبث و بیهوده بود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هرگز چنین نمی کرد.
در حدیثى که در صحیح بخارى در مورد داستان جنگ بدر آمده چنین مى خوانیم: بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ، پیامبر(ص) با جمعى از یارانش به کنار چاهى آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، و آنها را با نامهایشان صدا زد و گفت: آیا بهتر نبود که شما اطاعت خدا و پیامبرش را مى کردید؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید؟! در اینجا عمر گفت: اى رسول خدا! تو با اجسادى سخن مى گویى که روح ندارند، رسول اللَّه فرمود: «وَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ»(3)؛ (سوگند به کسى که جان محمد در دست او است، شما نسبت به آنچه مى گویم از آنها شنواتر نیستید).
اینک تشریح هر یک از اینها:
گروهى که مرگ را فناى انسان مى دانند و معتقدند که با مرگ همه چیز از بین می رود و نشانه اى از انسان - جز یک جسد بى روح که پس از چند صباحى به خاک و دیگر عناصر تبدیل مى شود - باقى نمى ماند، ناخود آگاه از فلسفه مادى گرى پیروى مى نمایند.
برخی از آیاتی که بر بقاى روح پس از جدایى از بدن گواهی مى دهند، از این قراراند:
الف) آیه 154 سوره بقره: «وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فى سَبیلِ اللَّهِ امْواتٌ، بَلْ احْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ»؛ (به کسانى که در راه خدا کشته مى شوند، نگویید مرده اند، بلکه آنان زندگانند، ولى شما احساس نمى کنید.)
ب) آیات 169-171 سوره آل عمران: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللَّه امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ...* فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَیَسْتَبْشِرونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ... * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ...»؛ (گروهى را که در راه خدا کشته مى شوند، مرده مپندارید بلکه آنان زندگانند که نزد خدایشان روزى مى خورند * آنان به آنچه خداوند از کرم خود به ایشان داده است، خرسند و شادمانند و به کسانى که به آنها نپیوسته اند، بشارت مى دهند... * به نعمتهاى الهى و فضل او ابراز خوشحالى مى کنند).
ج) آیات 27- 25 سوره یس: «انّى آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ، قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ یالَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لی رَبِّى وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ»؛ (وى گفت من به خداى شماها [فرستاده ها] ایمان آوردم [به خاطر همین ایمان] به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت اى کاش قوم من مى دانستند که خداى من مرا بخشید و گرامى داشت).
مقصود از بهشت، که به او گفته شد وارد آن شود، بهشت برزخى است نه اخروى، به گواه این که وى آرزو مى کند که اى کاش قوم من مى دانستند خدایم مرا بخشیده و گرامى داشته است. آرزوى چنین آگاهى با جهان آخرت که حجابها و پرده ها از برابر دیدگان انسان برداشته مى شود، و وضع انسانها بر یکدیگر پوشیده نمى ماند، سازگار نیست. بلکه چنین نا آگاهى با جهان دنیوى مناسب است که انسانهاى این «نشأت» از وضع انسانهاى «نشأت» دیگر (برزخ) آگاهى ندارند و آیات قرآن بر این مطلب گواهى مى دهند.
انسان در بدو نظر، ترکیبى از جسم و روح است، ولى واقعیت انسان همان روح او مى باشد که با بدن همراه است. از بررسى آیاتى که پیرامون انسان در قرآن وارد شده است، این حقیقت به خوبى استفاده مى شود که واقعیت انسان، همان روح و نفس اوست.
اینک در مفاد آیه 11 سوره سجده دقت کنید: «قُلْ یَتَوَفاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ، ثُمَّ الى ربِّکُمْ تُرْجَعُونَ.»؛ (بگو فرشته مرگ که براى شما گمارده شده، گریبانتان را مى گیرد. آنگاه به سوى پروردگار خود باز مى گردید). لفظ «تَوَفّى»، بر خلاف آنچه معروف است، به معناى میراندن نیست بلکه به معناى اخذ و گرفتن است. بنابر این، مفاد جمله «یَتَوفَّاکُم» این است که: «شماها را مى گیرد».(4)
هرگاه واقعیت انسان همان روح و روان او باشد، تعبیر آیه صحیح خواهد بود، ولى اگر روح و روان، قسمتى از شخصیت انسان را تشکیل دهد و نیم دیگر او بدن خارجى او باشد، در این صورت چنین تعبیرى مجاز خواهد بود؛ زیرا هرگز فرشته مرگ، بدن و ماده خارجى ما را نمى گیرد، بلکه جسد به همان وضع خود باقى است و تنها روح ما را مى ستاند.
قرآن مرگ را فناى انسانیت و پایان زندگى بشر نمى داند، بلکه براى «شهیدان و صالحان» پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز حیاتى همراه با «فرح و شادى» و «تبشیر و نوید» معتقد است؛ چنانکه در آیات 169-171 سوره آل عمران بیان شد و برای «جنایتکاران» حیاتی همراه با «عذاب دردناک» قرار داده است؛ چنانکه درباره کفار طغیانگرى همچون فرعون و یارانش در آیه 46 سوره مؤمن آمده است: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»؛ (آنها [فرعون و یارانش] هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى گیرند و به هنگامى که روز قیامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در شدیدترین کیفرها وارد کنید).
هرگاه واقعیت انسان همان بدن عنصرى او باشد، شکى نیست که بدن پس از چند صباحى متلاشى شده و به عناصر گوناگون تبدیل مى گردد در این صورت بقاى انسان، یا حیات برزخى نامفهوم خواهد بود.
بنابراین مرگ پایان زندگى و فناى انسان نیست، بلکه دریچه اى است براى انتقال او به جهان دیگر. واقعیت انسان، نیز همان روح و روان او است، و بدن لباسى است که بر آن پوشانیده شده و اگر روح و روان او باقى است، قهراً واقعیت و شخصیت و تمام توانایى او (منهاى آن نوع از توانایى که در گرو بدن مادى و وابسته به آن است) نیز باقى مى باشد.
لذا اگر در این جهان نفس او قدرت بر نیایش و دعا داشت، یا مى توانست به اذن خدا، کارهاى خارق العاده انجام دهد، در آن سرا نیز نفس قدسى او به اذن خدا قادر و تواناست و جز کارهایى که نیار به بدن مادى دارد، بر تمام کارها قادر و توانا مى باشد. دیگر اینکه ارتباط انسانهاى این نشأت با انسانهاى آن نشأت امکان پذیر است و ارواح مقدس شنواى سخنان و کلمات ما مى باشند. با توجه به این مطالب ثابت می شود که اولیاى الهى مى توانند سخنان ما را دریافت کنند، و به اذن الهى نیز پاسخ بگویند.
به چند دلیل آیاتی که دلالت بر نفی درک مردگان می کند منافاتی با توسل به ارواح پاک اولیاء ندارد:
1. این آیات چه بسا ناظر به «اجسادى» باشد که در قبرهاست؛ زیرا آنها تبدیل به خاک مى شوند و چیزى درک نمى کنند؛ اما طرف خطاب ما، اجساد نهفته در قبور نیستند، بلکه ما با ارواح پاک و زنده، که با اجساد برزخى در جهان برزخى به سر مى برند و به تصریح قرآن حى و زنده هستند، سخن مى گوییم و از آنان درخواست شفاعت مى نماییم نه با بدن نهفته در خاک.
2. مراد از نفى سماع «نفى انتفاع» است که از آن به کنایه تعبیر به نفى سماع شده است؛ چرا که وجه شبه نمی تواند نفى سماع به معنی فقدان قوه شنوایى باشد، زیرا مشرکان همگى داراى این قوه بودند، بلکه وجه شبه چیز دیگرى است و آن نفى سودمند بودن است، یعنى همان طور که دعوت میت به ایمان و عمل صالح سودى نمى بخشد و زمان عمل سپرى شده است، دعوت مشرکان نیز براى آنان سودى ندارد.(5)
ابن قیم جوزیه از علمای اهل سنت در تفسیر آیه «وَماأَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» به همین نکته اشاره کرده و مى گوید: «آیه دلالت دارد بر کافرى که قلبش مرده است به نحوى که نمى توانى حقایق را به او برسانى تا از آن بهره مند شود، همان گونه که نمى توانى به کسانى که در قبرند چیزى بشنوانى به حدّى که نفع برند».(6)
هم چنین در تفسیر آیه شریفه: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ» مى گوید: «مراد از آیه نفى اهلیّت سماع است؛ به این معنى که قلب هاى مشرکان از آن جا که مرده است، تو نمى توانى حقایق را به آنان برسانى، همان گونه که در اموات نیز چنین است».(7)
ابن کثیر نیز در در شرح آیه: «وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» مى گوید: «کما لا ینتفع الأموات بعد موتهم وصیرورتهم إلى قبورهم وهم کفار بالهدایة والدعوة إلیها، کذلک هؤلاء المشرکون الذین کتب علیهم الشقاوة لا حیلة لک فیهم ولا تستطیع هدایتهم»(8)؛ (همان گونه که امواتِ کفار بعد از مرگشان و قرار گرفتن در قبر از هدایت و دعوت پیامبر(صلى الله علیه و آله) بى بهره اند؛ مشرکان نیز که اهل شقاوت اند از هدایت تو سودى نمى برند و نمی توانی آنها را هدایت کنی).
در نتیجه آیات نفی درک مردگان منافاتی با توسل ندارد و از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. ضمن اینکه طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است.
پینوشتها:
(1). سوره صافات، آیات 79 و 109 و 120 و 130 و 181.
(2). تذکرة الفقها، علامه حلى، حسن بن یوسف، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1414هـ ق، ج 1، ص 232.
(3). صحیح بخارى، بخاری، محمد بن إسماعیل، دار ابن کثیر، بیروت، 1407هـ ق/ 1987م، چاپ سوم، ج 4، ص 1461. (بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله)
(4). ر.ک: آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا، ص 233.
(5). راهنماى حقیقت، سبحانی، جعفر، انتشارات مشعر، تهران، 1387 ش، ص 157.
(6). الروح، ابن قیم جوزی، محمد بن أبی بکر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1395 هـ ق/ 1975 م، ج 1، ص 45.(بر اساس نرم افزار مکتبة الشاملة)
(7). همان.
(8). تفسیر ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، محقق: محمود حسن، دار الفکر، بیروت، 1414هـ ق/1994م، ج 3، ص 666.
منبع: آیین رحمت
پاسخ اجمالی
از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند و درود بر پیامبر در حال تشهد نیز به معنی امکان ارتباط با اموات است. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است. همچنین مراد از نفى سماع(شنیدن) نفى انتفاع است که از آن به کنایه تعبیر به نفى سماع شده است؛ یعنى مشرکان سخن پیامبر را مى شنوند، ولى از آن نفع نمى برند.
پاسخ تفصیلی
نفی شنوایی و شعور مردگان در قرآن
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آن آیات شنوایی و شعور مردگان نفی می شود؛ به عنوان مثال چند آیه را ذکر می کنیم:در آیات 52-53 سوره روم می خوانیم: «فَإِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ»؛ (تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش کران هنگامى که روى مى گردانند * و [نیز] نمى توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى، تو تنها سخنت را به گوش کسانى مى رسانى که ایمان به آیات ما مى آورند و در برابر حق تسلیم هستند).
در آیات 80-81 سوره نمل نیز می خوانیم: «إِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ».
در آیه 36 سوره انعام می خوانیم: «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَىٰ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»؛ (تنها کسانى اجابت [دعوت تو] مى کنند که گوش شنوا دارند، اما مردگان [و آنها که روح انسانى را از دست داده اند ایمان نمى آورند و] خدا آنها را [در قیامت] مبعوث مى کند سپس به سوى او باز مى گردند).
در آیه 22 سوره فاطر می خوانیم: «وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ»؛ (و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند، خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى رساند و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنها که در قبرها خفته اند برسانى).
با توجه به این آیات توسل به افرادی مثل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او چه فایده ای دارد؟!
برای پاسخ به این سؤال از دو روش نقضی و حلی می توان استفاده کرد.
جواب نقضی
قرآن می گوید ارتباط با مردگان ممکن است
چند آیه قرآن گواهى مى دهند که ارتباط بشر با گذشتگان باقى است و هنوز این پیوند قطع نشده است:الف- صالح با ارواح قوم خویش سخن مى گوید:
در آیه 77 سوره اعراف می خوانیم: «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ امْرِ رَبِّهِمْ وَقالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا انْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ.»؛ (شتر را (که معجزه صالح بود) پى کردند و از دستور پروردگار خود سر پیچیدند و گفتند، اگر پیامبرى، عذابى که بما وعده مى دهى بیاور).و در آیه 78 سوره اعراف می خوانیم: «فَاخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاصْبَحُوا فى دارِهِمْ جاثِمین»؛ (زلزله اى [بر اثر صحیه آسمانى] آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خویش بى جان افتادند).
و در آیه 79 سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَقالَ یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛ (آنگاه از آنان روى برگرداند و سر برتافت و گفت: اى قوم، من پیامهاى خداوند را رسانیدم و شما ناصحان را دوست نمى دارید).
با دقت در آیه هایى که گذشت مشخص می شود آیه نخست، حاکى است؛ آنان هنگامى که زنده بودند، از او عذاب الهى درخواست کردند.
آیه دوم حاکى است که عذاب الهى فرا رسید و همه آنان را نابود کرد.
آیه سوم بیانگر این مطلب است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودى آنان، با آنها سخن مى گوید و مى فرماید: من پیامهاى پروردگار را رسانیدم، لیکن شماها نصیحت گویان را دوست نمى دارید.
گواه روشن بر این که او پس از نابودى با آنان چنین سخن مى گوید، دو چیز است:
1- نظم آیات به شکلى که گفته شده.
2- حرف «فا» در لفظ «فتولى» که گواه بر ترتیب است؛ یعنى پس از نابودى آنان، از آنها روى برتافت و به آنان چنین گفت: «یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ». جمله «ولکن لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ» مى رساند آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که حتى پس از مرگ نیز داراى چنین روحیه خبیث بودند که افراد پند ده و اندرزگو را نیز دوست نمى داشتند.
صریح قرآن این است که او با ارواح امت خود به طور جدى سخن مى گوید و آنان را طرف خطاب قرار مى دهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبر مى دهد، مى گوید: هم اکنون نیز ناصحان را دوست نمى دارید.
ب- شعیب با ارواح گذشتگان سخن مى گوید:
در آیه 91 سوره اعراف می خوانیم: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاصْبَحُوا فى دارِهمْ جاثِمینَ»؛ (زمین لرزه آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خود هلاک شدند). و در آیه 92 سوره اعراف می خوانیم: «الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الخاسِرِینَ»؛ (گروهى که شعیب را تکذیب کردند، تو گویى در آن دیار نبودند گروهى که او را تکذیب کرده اند، زیانکاران بودند). در آیه 93 سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رسالاتِ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسى عَلى قَوْمٍ کافِرینَ»؛ (از آنان روى برتافت و گفت: اى قوم من، من پیامهاى خدایم را رسانیدم و شماها را نصیحت کردم، چگونه بر گروهى که کافرند، اندوه بخورم؟).شیوه استدلال در این آیه با آیه هاى مربوط به صالح، یکى است.
ج- پیامبر اسلام با ارواح انبیا سخن مى گوید:
در آیه 45 سوره زخرف می خوانیم: «وَسْئَلْ مَنْ ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا اجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ الِهَةً یُعْبَدُونَ»؛ (از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خداى رحمان خدایى قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد؟).ظاهر آیه این است که پیامبر مى تواند از همین نشأت طبیعى، با پیامبران که در نشأت دیگر بسر مى برند تماس بگیرد تا روشن شود که دستور خداوند در تمام قرنها و اعصار به تمام پیامبران این بود که جز خداى یگانه را نپرستند.
د- قرآن بر پیامبران درود مى فرستد:
قرآن مجید در مواردى، بر پیامبران سلام و درود فرستاده است و هرگز این سلام ها و درودها، تحیات خشک و تعارفهاى بى معنا و تشریفاتى نبوده است. مانند آن که مى فرماید: «سَلامٌ عَلى نُوحِ فِى الْعالَمین»، «سَلامٌ عَلى ابْراهیم»، «سَلامٌ عَلى مُوسى وَهارُون»، «سَلامٌ عَلى آلْ یاسین»، «سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلینَ».(1)معنی درود بر پیامبر در حال تشهد چیست؟
تمام مسلمانان جهان، با اختلافهایى که در فروع فقهى دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پیامبر عظیم الشأن خدا را مورد خطاب قرار داده، مى گویند: «السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّها النَّبىُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ».
چیزى که هست، شافعى و برخى دیگر، آن را در تشهد لازم و واجب مى دانند و پیروان مذاهب دیگر مستحب مى شمارند. لیکن همگى اتفاق نظر دارند که پیامبر به مسلمانان چنین تعلیم داده است.(2) و سنت پیامبر در حال حیات و ممات او باقى است.
اگر به راستى ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس چنین سلامى، آنهم بصورت خطاب، چه معنایى دارد؟
شواهد تاریخی می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت:
در تاریخ اسلام نیز شواهد متعددی وجود دارد که پیامبر اسلام با اموات صحبت کرده است. اگر این کار عبث و بیهوده بود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هرگز چنین نمی کرد.
در حدیثى که در صحیح بخارى در مورد داستان جنگ بدر آمده چنین مى خوانیم: بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ، پیامبر(ص) با جمعى از یارانش به کنار چاهى آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، و آنها را با نامهایشان صدا زد و گفت: آیا بهتر نبود که شما اطاعت خدا و پیامبرش را مى کردید؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید؟! در اینجا عمر گفت: اى رسول خدا! تو با اجسادى سخن مى گویى که روح ندارند، رسول اللَّه فرمود: «وَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ»(3)؛ (سوگند به کسى که جان محمد در دست او است، شما نسبت به آنچه مى گویم از آنها شنواتر نیستید).
جواب حلّی
نظر قرآن درباره حیات برزخی انسان
لغو بودن توسل به مرده وقتی معنی پیدا می کند که مرگ جسم را به معنی نابودی کامل وجود انسان بدانیم در حالی که طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است.اینک تشریح هر یک از اینها:
1. مرگ فناى انسان نیست:
آیات قرآن به روشنى گواهى مى دهد که مرگ پایان زندگى نیست، بلکه دریچه ایست براى یک زندگى نوین و انسان با عبور از این رهگذر به حیات جدید و عالمى کاملًا نو گام مى نهد، عالمى که برتر از جهان ماده و طبیعت است.گروهى که مرگ را فناى انسان مى دانند و معتقدند که با مرگ همه چیز از بین می رود و نشانه اى از انسان - جز یک جسد بى روح که پس از چند صباحى به خاک و دیگر عناصر تبدیل مى شود - باقى نمى ماند، ناخود آگاه از فلسفه مادى گرى پیروى مى نمایند.
برخی از آیاتی که بر بقاى روح پس از جدایى از بدن گواهی مى دهند، از این قراراند:
الف) آیه 154 سوره بقره: «وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فى سَبیلِ اللَّهِ امْواتٌ، بَلْ احْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ»؛ (به کسانى که در راه خدا کشته مى شوند، نگویید مرده اند، بلکه آنان زندگانند، ولى شما احساس نمى کنید.)
ب) آیات 169-171 سوره آل عمران: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللَّه امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ...* فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَیَسْتَبْشِرونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ... * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ...»؛ (گروهى را که در راه خدا کشته مى شوند، مرده مپندارید بلکه آنان زندگانند که نزد خدایشان روزى مى خورند * آنان به آنچه خداوند از کرم خود به ایشان داده است، خرسند و شادمانند و به کسانى که به آنها نپیوسته اند، بشارت مى دهند... * به نعمتهاى الهى و فضل او ابراز خوشحالى مى کنند).
ج) آیات 27- 25 سوره یس: «انّى آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ، قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ یالَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لی رَبِّى وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ»؛ (وى گفت من به خداى شماها [فرستاده ها] ایمان آوردم [به خاطر همین ایمان] به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت اى کاش قوم من مى دانستند که خداى من مرا بخشید و گرامى داشت).
مقصود از بهشت، که به او گفته شد وارد آن شود، بهشت برزخى است نه اخروى، به گواه این که وى آرزو مى کند که اى کاش قوم من مى دانستند خدایم مرا بخشیده و گرامى داشته است. آرزوى چنین آگاهى با جهان آخرت که حجابها و پرده ها از برابر دیدگان انسان برداشته مى شود، و وضع انسانها بر یکدیگر پوشیده نمى ماند، سازگار نیست. بلکه چنین نا آگاهى با جهان دنیوى مناسب است که انسانهاى این «نشأت» از وضع انسانهاى «نشأت» دیگر (برزخ) آگاهى ندارند و آیات قرآن بر این مطلب گواهى مى دهند.
2. واقعیت انسان، همان روح اوست:
انسان در بدو نظر، ترکیبى از جسم و روح است، ولى واقعیت انسان همان روح او مى باشد که با بدن همراه است. از بررسى آیاتى که پیرامون انسان در قرآن وارد شده است، این حقیقت به خوبى استفاده مى شود که واقعیت انسان، همان روح و نفس اوست.اینک در مفاد آیه 11 سوره سجده دقت کنید: «قُلْ یَتَوَفاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ، ثُمَّ الى ربِّکُمْ تُرْجَعُونَ.»؛ (بگو فرشته مرگ که براى شما گمارده شده، گریبانتان را مى گیرد. آنگاه به سوى پروردگار خود باز مى گردید). لفظ «تَوَفّى»، بر خلاف آنچه معروف است، به معناى میراندن نیست بلکه به معناى اخذ و گرفتن است. بنابر این، مفاد جمله «یَتَوفَّاکُم» این است که: «شماها را مى گیرد».(4)
هرگاه واقعیت انسان همان روح و روان او باشد، تعبیر آیه صحیح خواهد بود، ولى اگر روح و روان، قسمتى از شخصیت انسان را تشکیل دهد و نیم دیگر او بدن خارجى او باشد، در این صورت چنین تعبیرى مجاز خواهد بود؛ زیرا هرگز فرشته مرگ، بدن و ماده خارجى ما را نمى گیرد، بلکه جسد به همان وضع خود باقى است و تنها روح ما را مى ستاند.
قرآن مرگ را فناى انسانیت و پایان زندگى بشر نمى داند، بلکه براى «شهیدان و صالحان» پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز حیاتى همراه با «فرح و شادى» و «تبشیر و نوید» معتقد است؛ چنانکه در آیات 169-171 سوره آل عمران بیان شد و برای «جنایتکاران» حیاتی همراه با «عذاب دردناک» قرار داده است؛ چنانکه درباره کفار طغیانگرى همچون فرعون و یارانش در آیه 46 سوره مؤمن آمده است: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»؛ (آنها [فرعون و یارانش] هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى گیرند و به هنگامى که روز قیامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در شدیدترین کیفرها وارد کنید).
هرگاه واقعیت انسان همان بدن عنصرى او باشد، شکى نیست که بدن پس از چند صباحى متلاشى شده و به عناصر گوناگون تبدیل مى گردد در این صورت بقاى انسان، یا حیات برزخى نامفهوم خواهد بود.
بنابراین مرگ پایان زندگى و فناى انسان نیست، بلکه دریچه اى است براى انتقال او به جهان دیگر. واقعیت انسان، نیز همان روح و روان او است، و بدن لباسى است که بر آن پوشانیده شده و اگر روح و روان او باقى است، قهراً واقعیت و شخصیت و تمام توانایى او (منهاى آن نوع از توانایى که در گرو بدن مادى و وابسته به آن است) نیز باقى مى باشد.
لذا اگر در این جهان نفس او قدرت بر نیایش و دعا داشت، یا مى توانست به اذن خدا، کارهاى خارق العاده انجام دهد، در آن سرا نیز نفس قدسى او به اذن خدا قادر و تواناست و جز کارهایى که نیار به بدن مادى دارد، بر تمام کارها قادر و توانا مى باشد. دیگر اینکه ارتباط انسانهاى این نشأت با انسانهاى آن نشأت امکان پذیر است و ارواح مقدس شنواى سخنان و کلمات ما مى باشند. با توجه به این مطالب ثابت می شود که اولیاى الهى مى توانند سخنان ما را دریافت کنند، و به اذن الهى نیز پاسخ بگویند.
معنی و مفهوم آیات سه گانه نفی درک
به چند دلیل آیاتی که دلالت بر نفی درک مردگان می کند منافاتی با توسل به ارواح پاک اولیاء ندارد:1. این آیات چه بسا ناظر به «اجسادى» باشد که در قبرهاست؛ زیرا آنها تبدیل به خاک مى شوند و چیزى درک نمى کنند؛ اما طرف خطاب ما، اجساد نهفته در قبور نیستند، بلکه ما با ارواح پاک و زنده، که با اجساد برزخى در جهان برزخى به سر مى برند و به تصریح قرآن حى و زنده هستند، سخن مى گوییم و از آنان درخواست شفاعت مى نماییم نه با بدن نهفته در خاک.
2. مراد از نفى سماع «نفى انتفاع» است که از آن به کنایه تعبیر به نفى سماع شده است؛ چرا که وجه شبه نمی تواند نفى سماع به معنی فقدان قوه شنوایى باشد، زیرا مشرکان همگى داراى این قوه بودند، بلکه وجه شبه چیز دیگرى است و آن نفى سودمند بودن است، یعنى همان طور که دعوت میت به ایمان و عمل صالح سودى نمى بخشد و زمان عمل سپرى شده است، دعوت مشرکان نیز براى آنان سودى ندارد.(5)
ابن قیم جوزیه از علمای اهل سنت در تفسیر آیه «وَماأَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» به همین نکته اشاره کرده و مى گوید: «آیه دلالت دارد بر کافرى که قلبش مرده است به نحوى که نمى توانى حقایق را به او برسانى تا از آن بهره مند شود، همان گونه که نمى توانى به کسانى که در قبرند چیزى بشنوانى به حدّى که نفع برند».(6)
هم چنین در تفسیر آیه شریفه: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ» مى گوید: «مراد از آیه نفى اهلیّت سماع است؛ به این معنى که قلب هاى مشرکان از آن جا که مرده است، تو نمى توانى حقایق را به آنان برسانى، همان گونه که در اموات نیز چنین است».(7)
ابن کثیر نیز در در شرح آیه: «وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» مى گوید: «کما لا ینتفع الأموات بعد موتهم وصیرورتهم إلى قبورهم وهم کفار بالهدایة والدعوة إلیها، کذلک هؤلاء المشرکون الذین کتب علیهم الشقاوة لا حیلة لک فیهم ولا تستطیع هدایتهم»(8)؛ (همان گونه که امواتِ کفار بعد از مرگشان و قرار گرفتن در قبر از هدایت و دعوت پیامبر(صلى الله علیه و آله) بى بهره اند؛ مشرکان نیز که اهل شقاوت اند از هدایت تو سودى نمى برند و نمی توانی آنها را هدایت کنی).
در نتیجه آیات نفی درک مردگان منافاتی با توسل ندارد و از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. ضمن اینکه طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است.
پینوشتها:
(1). سوره صافات، آیات 79 و 109 و 120 و 130 و 181.
(2). تذکرة الفقها، علامه حلى، حسن بن یوسف، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1414هـ ق، ج 1، ص 232.
(3). صحیح بخارى، بخاری، محمد بن إسماعیل، دار ابن کثیر، بیروت، 1407هـ ق/ 1987م، چاپ سوم، ج 4، ص 1461. (بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله)
(4). ر.ک: آیین وهابیت، سبحانی، جعفر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا، ص 233.
(5). راهنماى حقیقت، سبحانی، جعفر، انتشارات مشعر، تهران، 1387 ش، ص 157.
(6). الروح، ابن قیم جوزی، محمد بن أبی بکر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1395 هـ ق/ 1975 م، ج 1، ص 45.(بر اساس نرم افزار مکتبة الشاملة)
(7). همان.
(8). تفسیر ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، محقق: محمود حسن، دار الفکر، بیروت، 1414هـ ق/1994م، ج 3، ص 666.
منبع: آیین رحمت
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}